قلبی شکسته بود، وضویی جبیره شد
سروی نشسته بود، عشایی و تیره شد
اشکی کنار پنجره غلتید، گر گرفت
آهی به روی آینه افتاد، تیره شد
پهلویی از شقاوت نامحرمی شکست
اشکی برای محرم دردی ذخیره شد
بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت
مردی تمام وسعت غم را پذیره شد
اف گفت بر سکوت بنی آدم آسمان
نسلی نگاه کرد، گناهی کبیره شد
ازل برای ابد مُلک لا یزالش بود
چه فرق میکند آخر که چند سالش بود؟
حریم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به زیر بالش بود
وجود خون خدا را به شیر خود پرورد
بزرگ کرب و بلا طفل خردسالش بود
پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت
چراغ کوچه شب قامت هلالش بود
زمین شبزده را رشک آسمان میکرد
اگر فزونتر از آن خطبهها مجالش بود
به همان کس که محرم زهراست
وآن کلیدی که ره گشای علی است
وآنچه خشم خدا به آن بسته است